English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 248 (2387 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to strain U کوشش سخت کردن [برای رسیدن به هدف]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
strain U کوشش زیاد کردن
strains U کوشش زیاد کردن
struggle U تقلا کردن کوشش کردن
struggled U تقلا کردن کوشش کردن
struggles U تقلا کردن کوشش کردن
struggling U تقلا کردن کوشش کردن
assay U کوشش کردن
assays U کوشش کردن
labored U کوشش کردن
labors U کوشش کردن
labour U کوشش کردن
attempt U کوشش کردن
attempted U کوشش کردن
attempting U کوشش کردن
attempts U کوشش کردن
strive U کوشش کردن
strived U کوشش کردن
striven U کوشش کردن
strives U کوشش کردن
striving U کوشش کردن
tries U کوشش کردن
try U کوشش کردن
peg U کوشش کردن درجه
pegs U کوشش کردن درجه
bend U کوشش کردن
labor U کوشش کردن
make a push U کوشش کردن عجله کردن
to beat the air U کوشش بیهوده کردن
to bend effort U کوشش کردن
to break butterfly on wheel U کوشش بیهوده کردن
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
to endeavor after anything در پی چیزی کوشش کردن
to exert oneself U کوشش کردن
to f. a dead horse U کوشش بی فایده کردن
to guess at a riddle U کوشش درحل معمایی کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
to make an effort U کوشش کردن
to milk the ram U کوشش بیهوده کردن
to plough sands U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough the sand U کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to run one's head aginst a w U کوشش بیفایده کردن
to stain every nervers U منتهای کوشش خود را کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to slog one's guts out <idiom> U با کوشش سخت کار کردن [اصطلاح]
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to affect something [cultivate for effect] U کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
Other Matches
stretched U کوشش
endeavor U کوشش
attempt U کوشش
endevour U کوشش
stretches U کوشش
effortlessly U بی کوشش
efforts U کوشش
attempted U کوشش
agonism U کوشش
assay U کوشش
effortless U بی کوشش
fist U کوشش
fists U کوشش
muss U کوشش
work U کوشش
conatus U کوشش
scrambles U کوشش
attempting U کوشش
strugglingly U با کوشش
scrambling U کوشش
stru gglingly U با کوشش
trial U کوشش
worked U کوشش
scramble U کوشش
stretch U کوشش
scrambled U کوشش
effort U کوشش
trials U کوشش
assays U کوشش
attempts U کوشش
bustle U تقلا کوشش
bustles U تقلا کوشش
ineffectual struggle U کوشش بیهوده
labor U زحمت کوشش
bustled U تقلا کوشش
tugging U کشش کوشش
lostlabour U کوشش بیهوده
an abortive attempt U کوشش بیهوده
dead lift U کوشش بیهوده
dead pull U کوشش بیهوده
inapplocation U دریغ از کوشش
tugs U کشش کوشش
slog U کوشش سخت
trial and error U کوشش و خطا
slogged U کوشش سخت
slogging U کوشش سخت
tugged U کشش کوشش
tug U کشش کوشش
slogs U کوشش سخت
spasmodic efforts U کوشش متناوب
try U ازمون کوشش
catch trial U کوشش مچ گیری
strenuosity U کوشش بلیغ
tries U ازمون کوشش
industriousness U سعی و کوشش
diligence U کوشش پیوسته
steadily U باسعی و کوشش
labour U زحمت کوشش
labors U زحمت کوشش
flash in the pan U کوشش بیهوده
diligency U کوشش پیوسته
all out U بامنتهای کوشش
labored U زحمت کوشش
painstacking U زحمت سعی و کوشش
unsought U کوشش نشده ناخواسته
the utmost limits U دورترین منتهای کوشش
agonistic U پهلوانی کوشش امیز
to pull at a pipe U با کوشش اب از لولهای کشیدن
strain U کوشش درد سخت
utmost U منتهای کوشش حداکثر
try and came U کوشش کنید که بیائید
fizzle U کوشش مذبوحانه شکست
henpeck U کوشش درمداخلات جزئی
tugger U کسیکه کوشش وتقلامیکند
vicarious trial and error U کوشش و خطای نمادی
hands down U بدون کوشش بسهولت
strains U کوشش درد سخت
when it came to a push U چون هنگام کوشش
i did my best U منتهای کوشش خود را کردم
let us make a p for home U کوشش کنیم زودبخانه برسیم
crawling U کوشش بازیگر در بردن توپ
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
he did his utmost U نهایت کوشش را بعمل اوردن
to strain every nerve U منتهای کوشش را بعمل اوردن
conation U کوشش بدون هدف معین
to exhaust one's efforts U منتهای کوشش را بعمل اوردن
trial and error learning U یادگیری از راه کوشش و خطا
to have a run for one's money U از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
i did my very best U منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
to relax one's grasp U در کوشش خود سست شدن شل دادن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
spurt U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
fence off U کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
spurts U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurting U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurted U کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
one's light s U نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
puncher U مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
unearned icremrnt U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
futilitarian U کسی که معتقد است کوشش بشر بی فایده وبی نتیجه است
i attmpted to sing U کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com